حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن

سلام،
امروز شعری از شیخ اجل سعدی را تقدیم می‌کنم که جناب شجریان در آلبوم در خیال آن را عرضه کرده و البته در دستگاه سه‌گاه اجرا شده است:


سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی

به چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد
بزه کردی و نکردند موذنان ثوابی **

نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند
همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی

نفحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم
که به روی دوست ماند که برافکند نقابی **

سرم از خدای خواهد که به پایش اندر افتد
که در آب مرده بهتر که در آرزوی آبی **

دل من نه مرد آنست که با غمش برآید
مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی **

نه چنان گناهکارم که به دشمنم سپاری
تو به دست خویش فرمای، اگرم کنی عذابی **

برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن
که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی

دل همچو سنگت ای دوست به آب چشم سعدی
عجبست اگر نگردد که بگردد آسیابی

** این ابیات در آواز نیامده است  

کنفوسیوس

سلام،
شما هم حتما نام کنفوسیوس را شنیده‌اید و از عقاید و آرای او چیزهایی می‌دانید. حداقل این که نزدیک به یک میلیارد نفر از مردم دنیا پیرو آیین او هستند. آیینی که مخلوطی از اخلاق و عرفان و فلسفه است. کنفوسیوس کلمات قصار یا پند و اندرزهای زیادی از خود به یادگار گذاشته که گاهی به تناسب زمان یا موقعیت، برخی از آنها بسیار با معنا هستند. از جمله پندنامه هایی که از او نقل می‌شود و به کار روزگار ما خیلی می‌آید ( البته از لحاظ سیاسی) این است که:

 هرگاه تجاوز به عنف اجتناب ‌ناپذیر شد، تسلیم شو و لذت ببر.

اگر فرصتی پیش بیاید و حافظه یاری کند، به تناسب موقعیت، اندرزهایی از او را تقدیمتان خواهم کرد.

از خون جوانان وطن لاله دمیده

سلام،
امروز شعری از عارف قزوینی را که استاد شجریان در کنسرت دشتی اجرا و در آلبوم راز دل عرضه کرده، تقدیم می‌کنم:

هنگام می و فصل گل و گشت چمن شد
دربار بهاری تهی از زاغ و زغن شد

از ابر کرم خطه ری رشگ ختن شد
دلتنگ چو من مرغ قفس بهر وطن شد

چه کج رفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ، نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان سرو خمیده

در سایه گل، بلبل ازین غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده

چه کج رفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ، نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

خوابند وکیلان و خرابند وزیران
بردند به سرقت همه سیم و زر ایران **

ما را نگذارند به یک خانه ویران
یارب بستان داد فقیران ز امیران **

چه کج رفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ، نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

از اشک همه روی زمین زیر و زبر کن
مشتی‌گرت از خاک وطن هست، به سر کن

غیرت کن و اندیشه ایام بتر کن
اندر جلو تیر عدو سینه سپر کن

چه کج رفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ، نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

از دست عدو ناله من از سر درد است
اندیشه هر آن کس کند از مرگ، نه مرد است **

جانبازی عشاق نه چون بازی نرد است
مردی اگرت هست کنون ، وقت نبرد است **

چه کج رفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ، نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

عارف ز ازل تکیه بر ایام ندادست
جز جام به کس، دست چو خیام ندادست **

دل جز به سر زلف دلارام ندادست
صد زندگی ننگ به یک نام ندادست **

چه کج رفتاری ای چرخ، چه بدکرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ، نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ


** این ابیات در آواز نیامده است  

پرده پندار، می‌باید درید

سلام،
چه خوش است بر سر مزار زیبای عطار نیشابوری نشستن و شنیدن نوای روحفزایی از آستان موسیقی اصیل ایرانی با صدای استادی چون شجریان که در سه‌گاه زمزمه کند و مایه پروازی روحانی شود. حتما شما هم این نغمه خوش را که در آلبوم جان جان عرضه شده و از محتوای کلامی بی‌بدیلی برخوردار است، شنیده‌اید:


عزم آن دارم که امشب مست مست
پای‌کوبان کوزه دردی به دست

سر به بازار قلندر برنهم
پس به یک ساعت ببازم هرچه هست

تا کی از تزویر باشم رهنمای
تا کی از پندار باشم خودپرست

پرده پندار می‌باید درید
توبه تزویر می‌باید شکست

وقت آن آمد که دستی برزنم
چند خواهم بود آخر پای‌بست

ساقیا در ده شرابی دلگشا
هین که دل برخواست، می در سر نشست

تو بگردان دور تا ما مردوار
دور گردون زیر پای آریم پست **

مشتری را خرقه از سر برکشیم
زهره را تا حشر گردانیم مست **

پس چو عطار از جهت بیرون شویم
بی‌جهت در رقص آییم از الست **


** این ابیات در آواز نیامده است.  

جز دوست نخواهم کرد، از دوست تمنایی

سلام،

امروز سریع می‌روم سر اصل مطلب.
در آلبوم پیوند مهر جناب شجریان شعری از شیخ اجل سعدی را در ابوعطا به زیبایی اجرا کرده‌اند که تقدیمتان می‌کنم:

هرکس به تماشایی رفتند به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی

یا چشم نمی‌بیند یا راه نمی‌دارد
هر کو به وجود خود دارد ز تو پروایی

زیبا ننماید سرو، اندر نظر عقلش
آن کش نظری باشد بر قامت زیبایی **

دیوانه عشقت را جایی نظر افتادست
کانجا نتواند رفت اندیشه دانایی

گویند رفیقانم در عشق چه سر داری؟
گویم که سری دارم، درباخته در پایی

امید تو بیرون برد از دل همه امیدی
سودای تو خالی کرد از سر همه سودایی

زنهار نمی‌خواهم کز قتل امانم ده
تا سیرترت بینم یک لحظه مدارایی

من دست نخواهم برد الا به سر زلفت
گر دسترسی باشد یک روز به یغمایی

گویند تمنایی از دوست بکن سعدی
جز دوست نخواهم کرد، از دوست تمنایی

** این بیت در آواز نیامده است.