سلام، روزگارانتان قرین شادکامی و تندرستی باد.
اجازه دهید در این فرصت شعری از شادروان فریدون مشیری را که آقای شجریان آن را در مایه دشتی اجرا و در آلبوم آه باران عرضه نمودهاند، تقدیم نمایم. نام آلبوم نیز از همین شعر برداشت شدهاست. یادآوری میکنم از این شعر اجرایی دیگر نیز وجود دارد که در مراسم یادبود شادروان مشیری با همنوازی حسین علیزاده انجام شده است.
ریشه در اعماق اقیانوس دارد شاید
این گیسو پریشان کرده، بید وحشی باران
یا نه، دریایی است گویی واژگونه بر فراز شهر
شهر سوگواران
هر زمانی که فرو میبارد از حد، بیش
ریشه در من میدواند پرسشی پیگیر با تشویش
رنگ این شب های وحشت را
تواند شست آیا از دل یاران؟
چشمها و چشمهها خشکند، روشنیها محو در تاریکی دلتنگ
همچنان که نامها در ننگ
هرچه پیرامون ما غرق تباهی شد
آه باران ای امید جان بیداران
بر پلیدیها که ما عمریست در گرداب آن غرقیم
آیا چیره خواهی شد؟
سلام، فرا رسیدن ماه بهمن بر شما گرامی
بهمن ماه برای آنان که حال و هوای بهمن 57 را دیدهاند، چهرهای بس متفاوت دارد. فارغ از هرگونه دیدگاه سیاسی اجازه دهید اثری از جناب استاد شجریان را تقدیم کنم که همواره از جمله خاطرهانگیز ترین آثار ایشان است .شعرگونهای از برزین آذرمهر که بسیاری معتقدند همان استاد مشکاتیان است. آهنگساز این اثر نیز جناب مشکاتیان بوده و توسط گروه عارف در سال 1358 در کنسرت دانشگاه ملی و در بیات اصفهان به اجرا درآمده و در آلبوم چاوش 7 عرضه گردیده است. سنتور پرویز مشکاتیان، نی جمشید عندلیبی، تار حسین علیزاده و فرخ مظهری، بربط محمد فیروزی، کمانچه اردشیر کامکار سازهای اجرای این اثر بودهاند. در سال 1389 نیز در جریان کنسرت بزرگ دوبی این اجرا که با همخوانی مژگان شجریان همراه بود، غوغایی برانگیخت.
همراه شو عزیز،
تنها نمان به در،
کاین درد مشترک،
هرگز جدا جدا درمان نمیشود
دشوار زندگی،
هرگز برای ما،
بی رزم مشترک آسان نمیشود
سلام،
در کنسرت آذر ١٣٨٤ تهران، جناب شجریان با همنوازی حسین علیزاده، کیهان کلهر و همایون شجریان غزلی از حضرت حافظ را در افشاری اجرا کردند که در آلبوم سرود مهر نیز عرضه شد. در این اجرا آواز مصراع اول ابیات توسط همایون و مصراع دوم آن توسط استاد خوانده شده است.
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع
روز و شب خوابم نمیآید به چشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع
رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد
همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع
گر کمیت اشک گلگونم نبودی گرمرو
کی شدی روشن به گیتی راز پنهانم چو شمع **
در میان آب و آتش همچنان سرگرم توست
این دل زار نزار اشک بارانم چو شمع **
در شب هجران مرا پروانه وصلی فرست
ورنه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع **
بی جمال عالم آرای تو روزم چون شب است
با کمال عشق تو در عین نقصانم چو شمع
کوه صبرم نرم شد چون موم در دست غمت
تا در آب و آتش عشقت گدازانم چو شمع **
همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو
چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع **
سرفرازم کن شبی از وصل خود ای نازنین
تا منور گردد از دیدارت ایوانم چو شمع
آتش مهر تو را حافظ عجب در سر گرفت
آتش دل کی به آب دیده بنشانم چو شمع
** این ابیات در آواز نیامده است.
سلام،
دوستداران استاد شجریان نیک میدانند که ایشان در دهههای 70 و 80 شمسی با تشکیل جمع چهار نفرهای خالق آثار به یاد ماندنی شدند و اغلب این آثار نیز محصول اجرای کنسرتهای فخیم و شورانگیزی بود. اجازه دهید امروز شعری از حضرت عطار را که جناب شجریان در کنسرت اذر ١٣٨۴ تهران در افشاریاجرا نموده اند، تقدیم کنم. این اثر که با همنوازی استاد حسین علیزاده، استاد کیهان کلهر و همایون شجریان آمیخته بود در آلبوم سرود مهر عرضه شده است و یکی از همان آثار فاخر این جمع چهار نفره است:
آتش سودای تو عالم جان در گرفت
سوز دل عاشقانت، هر دو جهان در گرفت
جان که فرو شد به عشق، زنده جاوید گشت
دل که بدانست حال، ماتم جان در گرفت
از پس چندین هزار پرده که در پیش بود
روی تو یک شعله زد، کون و مکان در گرفت
چون تو بر انداختی برقع عزت ز پیش
جان متحیر بماند، عقل فغان در گرفت **
بر سر کوی تو عشق، آتش دل بر فروخت
شمع دل عاشقانت، جمله از آن در گرفت
جرعه اندوه تو تا دل من نوش کرد
ز آتش آه دلم کام و زبان در گرفت
تا که ز رنگ رخت یافت دل من نشان
روی من از خون دل، رنگ و نشان در گرفت
جان و دل عاشقان، خرقه شد اندر میان
زآن که سماع غمت در همگان در گرفت
راست که عطار داد حسن و جمال تو شرح
سینه بر آورد جوش، دل خفقان در گرفت **
** این ابیات در آواز نیامده است.
سلام،
امروز غزلی از لسان الغیب را تقدیم دوستداران جناب شجریان میکنم که توسط ایشان در مایه دشتی اجرا شده است. این اثر که در آلبوم ساز خاموش عرضه شده؛ محصول اجرای کنسرت آذر ١٣٨٤ تهران با همراهی تار استاد علیزاده، کمانچه استاد کلهر و تمبک همایون شجریان است.
چو گل هر دم به بویت جامه در تن
کنم چاک از گریبان تا به دامن
تنت را دید گل، گویی که در باغ
چو مستان جامه را بدرید بر تن**
من از دست غمت مشکل برم جان
ولی دل را تو آسان بردی از من
به قول دشمنان برگشتی از دوست
نگردد هیچکس با دوست، دشمن
تنت در جامه، چون در جام باده
دلت در سینه، چون در سیم آهن **
ببار ای شمع، اشک از چشم خونین
که شد سوز دلت بر خلق، روشن
مکن کز سینهام آه جگرسوز
بر آید همچو دود از راه روزن
دلم را مشکن و در پا مینداز
که دارد در سر زلف تو مسکن
چو دل در زلف تو بستهاست حافظ
بدین سان کار او در پا میفکن **
** این ابیات در آواز نیامده است.