حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

ایران خورشیدی تابان دارد

سلام،

دوستان همراه، حتما نیک می‌دانند که در اوایل پیروزی انقلاب آلبومهایی با همکاری هنرمندان انقلابی با عنوان چاوش منتشر می‌شد. از جمله آثار موجود در این آلبومها سرودی است با آهنگسازی حسین علیزاده و سروده ا. سپهر که احتمالا همان احسان طبری تئوریسین معروف حزب توده است و توسط جناب شجریان در چهارگاه اجرا شده و در آلبوم چاوش 7 منتشر گردیده است:



 ایران خورشیدی تابان دارد

با جان پیوندی پنهان دارد

مهرش جاویدان با دل پیمان دارد

دل پاس پیمان دارد تا جان دارد

 

رسم فریاد و افغان بگذار

بانگ آزادی از جان بر دار

از خواب خواری گردید ایران بیدار

دل را چون دریا بر این طوفان بسپار

 

شوری دیگر در سر ماست

شوق اوجی در تن ماست

 

 آزادی دامن بگشا

آهنگی دیگر بسرا

 

از خود گذر کن

هر سو نظر کن

 

بنگر ایران را

نور تابان را

عصری نو شد

چهره بگشا

 

جانانه میهن، افسانه میهن

 

امید ما را، کاشانه میهن

 

 

الا یا ایهاالساقی


سلام،

با اجازه شما می‌خواهم امروز غزل معروف الا یا ایها الساقی لسان الغیب را که همه ما با آن انس و الفتی دیرین داریم (و البته از ابیات اول و آخر آن ، کمتر درک معنایی داریم) تقدیم حضورتان کنم. این غزل را جناب شجریان در جریان کنسرت سرو چماندر آمریکا در دستگاه افشاری و با همنوازی تار و تمبک و همخوانی نوازندگان آن اجرا کرده‌اند. شایان توضیح آن که در آلبوم سرو چمان موجود در بازار موسیقی، این غزل وجود ندارد. دوستان توجه داشته باشند که آلبوم موجود در بازار، برگرفته از کنسرت فرانسه است و در آن این غزل اجرا نشده بود. نکته دیگر آن که اجرای دیگر این غزل در افشاری با همنوازی و همآوایی گروه عارف در سال 1368 و در کنسرت پاریس نیز وجود دارد.

 

الا یا ایهاالساقی ادر کاسا و ناولها

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها

 

به بوی نافه‌ای کآخر صبا زان طره بگشاید

ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها

 

مرا در منزل جانان چه امن و عیش چون هر دم

جرس فریاد می‌دارد که بر بندید محملها  **

 

به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید

که سالک بی‌خبر نبود ز راه و رسم منزلها

 

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حایل

کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها

 

همه کارم ز خودکامی به بد نامی کشید آخر

نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفلها

 

حضوری گر همی خواهی، ازو غایب مشو حافظ

متی ما تلق من تهوی دع‌الدنیا و اهملها

 

** این بیت در آواز نیامده است.

 

بی تو به سر نمی‌شود

سلام،

شعر بلند بی تو به سر نمی شود حضرت مولانا جلال الدین بلخی، از جمله اشعاری است که همواره مورد توجه ادیبان و خوانندگان و نوازندگان ایرانی بوده است و در دستگاه‌های مختلف و با شیوه های گوناگون زمزمه شده است. اجازه دهید این شعر را که اقای شجریان در آلبوم بی تو به سر نمی شود و نیز کنسرت همنوا با بم در دستگاه نوا و با همخوانی نفیس همایون شجریان اجرا کرده است، تقدیم کنم:

 

بی همگان به سر شود، بی تو به سر نمی شود

داغ تو دارد این دلم، جای دگر نمی شود

 

دیده عقل مست تو، چرخه چرخ، پست تو

گوش طرب به دست تو، بی تو به سر نمی شود

 

دل بنهند برکنی، توبه کنند، بشکنی

این همه خود، تو می‌کنی، بی تو به سر نمی شود

 

گاه سوی وفا روی، گاه سوی جفا روی

آن منی کجا روی، بی تو به سر نمی شود

 

جان ز تو نوش می‌کند، دل ز تو جوش می‌کند

عقل خروش می‌کند، بی تو به سر نمی شود

 

خمر من و خمار من، باغ من و بهار من

خواب من و قرار من، بی تو به سر نمی شود  **

 

گر تو سری قدم شوم، ور تو کفی علم شوم

ور بروی عدم شوم، بی تو به سر نمی شود 

 

خواب مرا ببسته‌ای، نقش مرا بشسته‌ای

وز همه‌ام گسسته‌ای، بی تو به سر نمی شود

 

خمر و خمار من تویی، باغ و بهار من تویی

خواب و قرار من تویی، بی تو به سر نمی شود

 

جاه و جلال من تویی، ملکت و مال من تویی

آب زلال من تویی، بی تو به سر نمی شود

 

بی تو اگر به سر شدی زیر جهان زبر شدی

کاخ ارم، صغر شدی، بی تو به سر نمی شود

 

گر تو نباشی یار من، گشت خراب کار من

مونس و غمگسار من، بی تو به سر نمی شود  **

 

بی تو نه مردگی خوشم، بی تو نه زندگی خوشم

سر ز غم تو چون کشم، بی تو به سر نمی شود

 

هر چه بگویم ای سند، نیست جدا ز نیک و بد

هم تو بگو به لطف خود، بی تو به سر نمی شود  **

 

** این ابیات در آواز نیامده است.