سلام،
حضرت حافظ غزل بسیار زیبایی دارد که آقای شجریان آن را در آلبوم دولت عشق یا همان گلبانگ۲ و در مایه دشتی اجرا کرده است:
سحرگه رهروی در سرزمینی
همی گفت این معما با قرینی
که ای صوفی! شراب آنگه شود صاف
که در شیشه برآرد اربعینی
خدا زان خرقه بیزارست صدبار
که صد بت باشدش در آستینی
مروت گرچه نامی بینشان است
نیازی عرضه کن بر نازنینی
ثوابت باشد ای دانای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشهچینی
نمیبینم نشاط عیش در کس
نه درمان دلی، نه درد دینی
درونها تیره شد، باشد که از غیب
چراغی برکند خلوت نشینی
گر انگشت سلیمانی نباشد
چه خاصیت دهد نقش نگینی
اگرچه رسم خوبان، تندخویی است
چه باشد گر بسازد با غمینی
ره میخانه بنما تا بپرسم
مآل خویش را از پیشبینی
نه حافظ را حضور درس خلوت
نه دانشمند را علمالیقینی **
** این بیت در آواز نیامده است.
سلام،
در سال ۱۳۵۴ جناب شجریان در برنامه گلهای تازه ۱۰۶ شعری از حضرت سعدی را در دستگاه ماهور با همنوازی تار استاد محمدرضا لطفی اجرا کرده است که پیشکش میکنم:
مرا دو چشم به راه و دو گوش بر پیغام
تو فارغی و به افسوس میرود ایام
شبی نپرسی و روزی که دوستدارانم
چگونه شب به سحر میبرند و روز به شام
ببردی از دل من مهر، هر کجا صنمیست
مرا که قبله گرفتم، چه کار با اصنام **
به کام دل، نفسی با تو التماس منست
بسا نفس که فرو رفت و بر نیامد کام **
چه دشمنی تو که از عشق دست و شمشیرت
مطاوعت به گریزم نمیکنند اقدام **
مرا که با تو سخن گویم و سخن شنوم
نه گوش فهم بماند، نه هوش استفهام **
اگر زبان مرا روزگار دربندد
به عشق در سخن آیند ریزه های عظام **
ملامتم نکند هیچکس در این سودا
که عشق می، بستاند ز دست عقل، زمام
مرا نه دولت وصل و نه احتمال فراق
نه پای رفتن از این ناحیت، نه جای مقام
بر آتش غم سعدی کدام دل که نسوخت
گر این سخن برود در جهان نماند خام
** این ابیات در آواز نیامده است.