حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

حکایت دل

بیان دغدغه‌های ذهنی و نیز معرفی اشعاری که آقای شجریان در اجرای آوازهای خود از آنها استفاده می‌کنند.

بیا و کشتی ما در شط شراب انداز

سلام،

در حدود 38 سال پیش، در برنامه گلهای تازه ۴۸ رادیو غزلی از حضرت حافظ توسط استاد شجریان زمزمه شد که با همنوازی استاد ناصر افتتاح و استاد جلیل شهناز در چهارگاه همراه بود. این اثر را امروز تقدیم حضورتان می‌کنم:

 

بیا و کشتی ما در شط شراب انداز

خروش و ولوله در جان شیخ و شاب انداز

 

مرا به کشتی باده در افکن، ای ساقی

که گفته‌اند نکویی کن و در آب انداز

 

ز کوی میکده برگشته‌ام ز راه خطا

مرا دگر ز کرم در ره صواب انداز

 

بیا و زان می گلرنگ مشکبو، جامی

شرار رشک و حسد در دل گلاب انداز **

 

اگرچه مست و خرابم، تو نیز لطفی کن

نظر بر این دل سرگشته خراب انداز

 

به نیمه شب، اگرت آفتاب می‌باید

ز روی دختر گلچهر رز، نقاب انداز **

 

مهل که روز وفاتم به خاک بسپارند

مرا به میکده بر، در خم شراب انداز

 

ز جور چرخ چو حافظ به جان رسید دلت

به سوی دیو محن، ناوک شهاب انداز

 

** این ابیات در آواز نیامده است.

ساز خاموش

سلام،

یکی از ویژگیهای موسیقی اصیل، قرابت عمیق آن با ادب کهن فارسی است و با وجود توسعه شعر نو در ادبیات معاصر، هنوز فاصله‌ای معنادار میان موسیقی سنتی و شعر نو به چشم می‌خورد. بنا بر این زمانی که شعر نو با موسیقی اصیل همراهی می‌کند، باید فرصت مغتنمی برای هر دو شمرده شود. به شرط آن که حق مطلب ادا گردد. این مقدمه را گفتم تا شعر امروز را اختصاص دهم به یکی از آثار استاد شفیعی کدکنی؛ که جناب شجریان آن را در کنسرت آذر ۱۳۸۴ تهران در دشتی و با هماوازی فرزندش همایون اجرا کرده است. این اثر که با همنوازی آقایان کلهر، علیزاده و همایون شجریان اجرا شده در آلبوم ساز خاموش عرضه شده و ظاهرا نام آلبوم از همین شعر بر گرفته شده است.

 

بزن آن پرده، اگر چند تو را سیم از این ساز گسسته؛

بزن این زخمه، اگر چند در این کاسه تنبور، نماندست صدایی

بزن این زخمه، بر آن سنگ، بر آن چوب؛

بر آن عشق که شاید بردم راه به جایی

 

پرده دیگر مکن و زخمه به هنجار کهن زن؛

لانه جغد نگر، کاسه آن بربط سغدی ز خموشی؛

نغمه سر کن که جهان، تشنه آواز تو بینم

 

چشمم آن روز مبیناد که خاموش در این ساز تو بینم

نغمه توست، بزن آنچه که ما زنده بدانیم؛

اگر این پرده برافتد، من و تو نیز نمانیم؛

اگر چند بمانیم؛

و بگوییم، همانیم