سلام،
در آستانه میلاد مسعود حضرت امام رضا (ع) اجازه دهید غزلی منسوب به حضرت حافظ را که جناب شجریان در بیات زند با همنوازی سه تار مرحوم احمد عبادی و تمبک مرحوم ناصر افتتاح در برنامه گلهای تازه ۱۴۴ اجرا کرده بودند، تقدیم کنم:
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید
که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که من
زدهام فالی و فریادرسی میآید
زآتش وادی ایمن نه منم خرم و بس
هرکس آنجا به امید قبسی میآید **
هیچ کس نیست که در کوی تواش کاری نیست
هرکس آنجا به طریق هوسی میآید **
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست
این قدر هست که بانگ جرسی میآید
جرعهای ده که به میخانه ارباب کرم
هر حریفی ز پی ملتمسی میآید
دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است
گو بیا خوش که هنوزش نفسی میآید
خبر بلبل این باغ بپرسید که من
نالهای میشنوم کز قفسی میآید
یار دارد سر صید دل حافظ، یاران
شاهبازی به شکار مگسی میآید
** این ابیات در آواز نیامده است.
سلام،
ضمن عرض تهنیت فرا آمدن ماه میهمانی خدا، اجازه دهید قطعه معروف خزان ملکالشعرای بهار را که جناب شجریان در افشاری اجرا کردهاند، تقدیم کنم. این اثر فاخر یک بار در آلبوم خزان و یک بار نیز در برنامه گلهای تازه ۱۵۶ به محضر ارادتمندان آستان موسیقی ایرانی عرضه شده و آهنگ آن نیز از درویش خان است.
باد خزان وزان شد،
چهره گل نهان شد،
طلایه لشکر خزان
از دو طرف عیان شد،
چو ابر بهمن ز چشم من
چشمه خون روان شد،
نالهها مرغ سحر در غم آشیان زد،
آشیان سوخته بود،
مشعله در جهان زد،
خدا، خدا، داد، داد
ز دست استاد آه،
که بسته رخ شاهد مهلقا را
فغان و فریاد آه
ز جور صیاد آه
که داده فتوای فنای ما را،
ازین زمستان داد
به هر شبستان داد،
آه، توانگران راحت و شاد وخندان
فتاده گریان، وای
فقیر و عریان، وای
گرسنه در بستر برف و بوران **
کشور خراب، فغان و زاری
هر طرف رویم سیاهکاری،
وه چه کنم از غم بیقراری،
تا به کی کشیم ذلت و بیماری،
بیا مه من کنیم،
علاج این همه نابکاری **
سوی بیدلان نظر نداری،
وز اسیر خود خبر نداری،
وه چه کنم از غم بیقراری،
خسته شد دگر دیده ز بیداری،
بیا مه من رویم،
ازین ورطه جان سپاری
** این دو قطعه در آوازها نیامده است.