سلام، روزهای پاییزیتان به نیکی و تندرستی.
با آرزوی تندرستی برای خسرو آواز ایران، امروز غزلی از حضرت لسان الغیب تقدیم میکنم که جناب شجریان آن را در برنامه گلهای تازه 162 و با همنوازی استادان هوشنگ ظریف و رحمت الله بدیعی اجرا کردهاند. پیش درامد موسیقی این اجرا از آثار شادروان رضا محجوبی است. شایان ذکر است در برنامه دل انگیزان رادیو که پس از انقلاب مدتی پخش میشد اجرایی از همین غزل در بیات اصفهان با همنوازی آقایان جهانگیر ملک، همایون خرم و مجید نجاحی نیز ثبت شده است:
خوشتر ز عیش و صحبت باغ و بهار چیست
ساقی کجاست گو سبب انتظار چیست
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نیست که انجام کار چیست
پیوند عمر بسته به مویی است هوش دار
غمخوار خویش باش غم روزگار چیست
معنی آب زندگی و روضه ارم
جز طرف جویبار و می خوشگوار نیست **
مستور و مست هر دو چو از یک قبیلهاند
ما دل به عشوه که دهیم اختیار چیست
راز درون پرده چه داند فلک خموش
ای مدعی نزاع تو با پردهدار چیست
سهو و خطای بنده گرش اعتبار نیست
معنی عفو و رحمت آمرزگار چیست **
زاهد شراب کوثر و حافظ پیاله خواست
تا در میانه خواسته کردگار چیست
** این ابیات در آواز نیامده است.
سلام،
فرا رسیدن عید بعثت پیامبر خاتم و آغازین روزهای اردیبهشت روحفزا را خدمت همه عزیزان و سروران شادباش میگویم. آنانی که توفیق زیارت مزار مصفای حضرت سعدی را داشتهاند، در انتهای راهروی آرامگاهش مزار فصیح الملک شوریده شیرازی را نیز ملاحظه کردهاند. شوریده که از نوادگان اهلی شیرازی شاعر معروف عهد صفوی است در سرودن قطعات و قصیده مهارتی کم نظیر داشته است. اجازه دهید امروز شعری از شوریده شیرازی را تقدیم کنم که جناب شجریان آن را در دشتی اجرا کردهاند. این اثر هم در آلبوم خزان و هم در برنامه گلهای تازه102 با همراهی استادان فرامرز پایور، محمد اسماعیلی، رحمت الله بدیعی و حسن منوچهری عرضه شده است.
خواهم که بر زلفت هر دم زنم شانه
ترسم پریشان کند بسی حال هر کسی
چشم نرگست مستانه، مستانه
خواهم بر ابرویت، هر دم کشم وسمه
ترسم که مجنون کند بسی مثل من کسی
چشم نرگست دیوانه، دیوانه
یک شب بیا منزل ما،
حل کن دو صد مشکل ما، ای دلبر خوشگل ما
دردت به جان ما شد، روح و روان ما شد
خواهم که بر چشمت هر دم کشم سرمه
ترسم پریشان کند بسی حال هر کسی
چشم نرگست مستانه، مستانه
خواهم که بر رویت هر دم زنم بوسه
ترسم که نالان کند بسی حال هر کسی
چشم نرگست جانانه، جانانه
سلام،
در گرماگرم تابستان و فصل انگور اجازه دهید امروز غزلی از لسان الغیب را که جناب شجریان با همراهی ارکستر رادیو به سرپرستی استاد پایور در سهگاه اجرا و بعدها در آلبوم دیلمان عرضه نمودهاند، تقدیم محضرتان کنم. همنوازی این آواز با کمانچه مرحوم رحمت الله بدیعی و سنتور آقای اسماعیل تهرانی بوده و ناشر آلبوم نیز کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.
باز آ و دل تنگ مرا مونس جان باش
وین سوخته را محرم اسرار نهان باش
زان باده که در میکده عشق فروشند
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش
در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش **
دلدار که گفتا به توام دل نگران است
گو میرسم اینک به سلامت، نگران باش **
خون شد دلم از حسرت آن لعل روانبخش
ای درج محبت به همان مهر و نشان باش **
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند
ای سیل سرشک از عقب نامه روان باش
حافظ که هوس میکندش جام جهان بین
گو در نظر آصف جمشید مکان باش **
** این ابیات در آواز نیامده است.
سلام،
در آغازین روزهای اسفند اجازه دهید امروز شعری از خداوندگار ادب پارسی، حضرت شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی را تقدیم حضورتان کنم که جناب شجریان آن را در فروردین ۱۳۵۳ در برنامه گلهای تازه ۱۳۳ و در دستگاه شور اجرا کرده است. همنوازان این آواز، استاد پایور و استاد محمد اسماعیلی بودهاند که با سنتور و تمبک به این اجرا غنا بخشیدهاند. البته این غزل یک بار با همنوازی ویولن و نی استادان بدیعی و موسوی در شور و دیگر بار با تار محمدرضا لطفی در بیات اصفهان به طور خصوصی نیز اجرا شده است.
ندانمت به حقیقت که در جهان به چه مانی
جهان و هر چه در او هست، صورتند و تو جانی
به پای خویشتن آیند، عاشقان به کمندت
که هر که را تو بگیری، ز خویشتن برهانی
مرا مپرس که چونی؟ به هر صفت که تو خواهی
مرا مگو که چه نامی؟ به هر لقب که تو خوانی
چنان به نظره اول ز شخص میببری دل
که باز مینتواند گرفت، نظره ثانی **
تو پرده پیش گرفتی و ز اشتیاق جمالت
ز پردهها به در افتاد رازهای نهانی
بر آتش تو نشستیم و دود شوق برآمد
تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی
چو پیش خاطرم آید، خیال صورت خوبت
ندانمت که چه گویم ز اختلاف معانی **
مرا گناه نباشد نظر به روی جوانان
که پیر داند، مقدار روزگار جوانی **
تو را که دیده ز خواب و خمار باز نباشد
ریاضت من شب تا سحر نشسته، چه دانی؟ **
من ای صبا! ره رفتن به کوی دوست ندانم
تو میروی به سلامت، سلام ما برسانی **
سر از کمند تو سعدی، به هیچ روی نتابد
اسیر خویش گرفتی، بکش چنان که تو دانی
** این ابیات در آواز نیامده است.
سلام،
فرا رسیدن آخرین ماه برگ ریز گرامی باد.
اینک با اجازه شما غزلی از لسانالغیب را تقدیم میکنم که در اوایل دهه ۱۳۵۰ شمسی در برنامه گلهای تازه ۱۸۵ توسط جناب شجریان در دستگاه ماهور و با همنوازی استادان نامی: فرامرز پایور، هوشنگ ظریف، محمد اسماعیلی و رحمت الله بدیعی اجرا شده است.
مژده ای دل که دگر باد صبا باز آمد
هدهد خوش خبر از طرف سبا باز آمد
که سلیمان گل از باد هوا باز آمد
عارفی کو که کند فهم زبان سوسن
تا بپرسد که چرا رفت و چرا باز آمد **
مردمی کرد و کرم، لطف خداداد به من
کان بت ماهرخ از راه وفا باز آمد **
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح
داغ دل بود و به امید دوا باز آمد
چشم من در ره این قافله راه بماند
تا به گوش دلم، آواز درا باز آمد **
گرچه حافظ در رنجش زد و پیمان بشکست
لطف او بین که به لطف از در ما باز آمد
** این ابیات در آواز نیامده است.