سلام،
در تیر ماه ۱۳۷۲ استاد شجریان با همنوازی بیبدیل تار استاد محمدرضا لطفی، کنسرتی را در پاریس اجرا کردند که بعدها آلبوم آن با نام چشمه نوش به دوستداران ادب و هنر تقدیم شد. شعر امروز را به غزل لسانالغیب اختصاص دادهام که در این آلبوم منتشر شده و نام آلبوم هم از همین غزل برگرفته شده است. اجرای این اثر در راست پنجگاه بوده است.
روشن از پرتو رویت، نظری نیست که نیست
منت خاک درت، بر بصری نیست که نیست
ناظر روی تو، صاحبنظرانند، آری
سرّ گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست
اشک غماز من ار سرخ برآمد، چه عجب
خجل از کرده خود، پردهدری نیست که نیست
تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی
سیلخیز از نظرم رهگذری نیست که نیست
تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند
با صبا گفت و شنیدم، سحری نیست که نیست
من از این طالع شوریده، بهرنجم ور نی
بهرهمند از سر کویت، دگری نیست که نیست
از حیای لب شیرین تو ای چشمه نوش
غرق آب و عرق اکنون، شکری نیست که نیست
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز
ور نه در مجلس رندان، خبری نیست که نیست
شیر در بادیه عشق تو، روباه شود
آه از این راه که در وی، خطری نیست که نیست
آب چشمم که بر او منت خاک در توست
زیر صد منت او، خاک دری نیست که نیست
از وجودم قدری نام و نشان هست که هست
ور نه از ضعف در آنجا، اثری نیست که نیست
غیر از این نکته که حافظ ز تو ناخشنود است
در سراپای وجودت، هنری نیست که نیست