سلام،
اجازه دهید شعر امروز اختصاص یابد به عارف قزوینی و یکی از تصنیفهای دلپذیر او که آقای شجریان آن را در قالب کنسرت دشتی اجرا و در آلبوم راز دل عرضه کردهاند. ظاهرا نام آلبوم هم از همین شعر گرفته شده است.
گریه را به مستی بهانه کردم
شکوهها ز دست زمانه کردم
آستین چو از دیده برگرفتم
سیل خون به دامان روانه کردم
ناله دروغین اثر ندارد
شام ما چو از پی، سحر ندارد
مرده بهتر آن کو هنر ندارد
گریه تا سحرگه، عاشقانه کردم
از چه روی چو ارغنون ننالم
از جفایت ای چرخ دون ننالم
چون نگیرم از درد، چون ننالم
دزد را چو محرم به خانه کردم **
دلا خموشی چرا؟
چو خم نجوشی چرا؟
برون شد از پرده راز
تو پردهپوشی چرا؟
همچو چشم مستت جهان خرابست
از چه رو، روی تو در حجابست
رخ مپوش کاین دور انتخابست
من تو را به خوبی نشانه کردم **
راز دل همان به، نهفته ماند
گفتنش چو نتوان، نگفته ماند
فتنه به که یک چند، خفته ماند
گنج بر در دل، خزانه کردم
باغبان چه گویم به من چهها کرد
کینههای دیرین برملا کرد
دست من ز دامان گل جدا کرد
تا به شاخ گل، یک دم آشیانه کردم
شد چو ناصرالملک، مملکتدار
خانه ماند و اغیار، لیس فیالدار
زین سپس، حریفان خدا نگهدار
من اگر به میخانه، خانه کردم **
بهتر است مستی ز خودپرستی
نیستی به است عارفا ز هستی
فارغم ز هستی، قسم به مستی
تکیه تا بر این آستانه کردم **
** این قطعات در آواز نیامده است.
با درود و سلام؛
بسیار خرسندم از اینکه به سرای شما راه یافته ام و بسی استفاده بردم .
فرصت کردید به بنده هم سر بزنید.
در مورد تبادل لینک نظرتون را بهم بگین
ومنو از نظرات ارزنده خود بهره مند سازید
با احترام
اصل این تصنیف در دستگاه سه گاه و توسط خود عارف اجرا شده است.
از اجرا های معروف دیگر این اثر در سه گاه میتوان از شهیدی
شجریان و مرضیه یاد کرد