سلام،
امروز میخواهم شعر معروفی از حضرت مولانا جلالالدین رومی را که استاد شجریان در دستگاه ماهور اجرا و در آلبومی با همین نام به ساحت فرهنگ کشور عرضه کرده است، تقدیم کنم:
در هوایت بیقرارم روز و شب
سر ز پایت بر ندارم روز و شب
روز و شب را همچو خود مجنون کنم
روز و شب را کی گذارم روز و شب
جان و دل از عاشقان میخواستند
جان و دل را میسپارم روز و شب
تا نیابم آنچه در مغز من است
یک زمانی سر نخارم روز و شب
تا که عشقت مطربی آغاز کرد
گاه چنگم، گاه تارم روز و شب
میزنی تو زخمه و بر میرود
تا به گردون زیر زارم روز و شب **
ساقیی کردی بشر را چل صبوح
زان خمیر اندر خمارم روز و شب **
ای مهار عاشقان در دست تو
در میان این قطارم روز و شب
میکشم مستانه بارت بیخبر
همچو اشتر زیر بارم روز و شب **
تا بنگشایی به قندت روزهام
تا قیامت روزهدارم روز و شب **
چون ز خوان فضل روزه بشکنم
عید باشد روزگارم روز و شب **
جان روز و جان شب، ای جان تو
انتظارم، انتظارم روز و شب **
تا به سالی نیستم موقوف عید
با مه تو عیدوارم روز و شب **
زان شبی که وعده کردی روز وصل
روز و شب را میشمارم روز و شب
بس که کشت مهر جانم تشنه است
ز ابر دیده اشکبارم روز و شب
** این ابیات در آواز نیامده است.