سلام،
امروز شعری از شیخ اجل، سعدی را که استاد شجریان در بیات ترک اجرا و در آلبوم دل مجنون عرضه کرده است، تقدیم میکنم:
ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست
با ما مگو به جز سخن دلنشان دوست
حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بود
یا از زبان آن که شنید از دهان دوست
ای یار آشنا، علم کاروان کجاست
تا سر نهیم بر قدم ساربان دوست
گر زر فدای دوست کنند اهل روزگار
ما سر فدای پای رسالت رسان دوست **
دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت
دستم نمیرسد که بگیرم عنان دوست
رنجور عشق دوست چنانم که هر که دید
رحمت کند مگر دل نامهربان دوست
گر دوست بنده را بکشد یا بپرورد
تسلیم از آن بنده و فرمان از آن دوست
گر آستین دوست بیفتد به دست من
چندان که زندهام سر من و آستان دوست **
بیحسرت از جهان نرود هیچکس به در
الا شهید عشق، به تیر از کمان دوست
بعد از تو در دل سعدی گذر نکرد
آن کیست در جهان که بگیرد مکان دوست
** این ابیات در آواز نیامده است.
سلام دوست عزیز. مطالبط جالبه اما نمیدونم چرا نظری برات ندادن. راستی اگه پایهی تبادل لینک هستی به وبلاگ من سر بزن نظر بده.
از تخلیه خود هراسی نداشته باش
زیرا تخلیهِی درون ، تنها دروازهی توست ،
تنها راه توست ، تنها مقصد توست .
شجاعت خالی بودن ،
همهِِی آن چیزی است که برای یگانگی با هستی ، نیاز داری
آنهایی که پراند ، خالی میمانند،
و آنهایی که خالی اند ، سرشار میشوند.
هیچ کس را تا نگردد او فنا
نیست ره در بارگاه کبریا
چیست معراج فلک ؟ این نیستی
عاشقان را مذهب و دین ، نیستی
به فکر این نباش که کاری بکنی ؛
بدان ، وصالش نه به کوشش دهند ، و نه به شعار ،
و نه به زهد و ریاضت.
زیرا او هم اکنون پیش توست !
درنگ کن و ببین !
کاری انجام دادن ، یعنی دویدن ،
فراغت ، یعنی درنگ کردن.
آری ! اگر او در دوردستها بود ،
باید میدویدیم تا به او برسیم .
اما او نزدیکترین نزدیکیهاست !
اگر او را گم کرده بودیم ،
میتوانستیم او را بجوئیم و بیابیم .
اما او هرگز از ما گم نبوده است !